«استاد بهرام رفیعی از زنده یاد محمدنور زمانی می گوید»

ساخت وبلاگ

«روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت»

در هنگام تدفین مرحوم محمدنور زمانی جناب شیخ حمزه محمدی فرمودند، اگر بخواهیم یک نمونه و الگوی خوب بودن را معرفی کنیم مرحوم محمدنور را نام می بریم. چون نگارنده بیشترین ارتباط دوستی و همکاری و همکلاسی با مرحوم داشته ام اجازه بفرمایید پیرامون این فرمایش شیخ بیشتر توضیح دهم. البته کمی اصلاح می کنم یکی از نمونه ها و الگوهای خوب بودن محمدنور بود. چون اصل برخوب بودن همه انسان هاست مگر اینکه خلافش ثابت شود. حال همه خوب هستند از خیّـری که بنای خیری می گذارد تا فردی که که فعالیت عمرانی یا فرهنگی یا اجتماعی انجام می دهد تا جوانانی که با فوت عزیزی چه با هنگام باشد و چه بی هنگام برای حفر قبر آماده خدمت می شوند. به هرحال همه خوبند مگر اینکه خلافش ثابت شود.

اما محمدنور کمی خوبتر بود. آن چه خوبان همه داشتند او تنها داشت. در تحصیل و مدرسه دانش آموزی فعال بود. در سال ۱۳۵۲ بود که هشت نفر از روستا برای تحصیل راهی اوز شدیم. چون خوب درس می خواندیم الگو و نمونه شدیم برای بقیه و مستمر و ادامه دارشد. لکوموتیوی شد که هر سال یک چند واگن به آن اضاف می شد و روستا شد آن چه باید می شد. این است که امروز بیشترین تحصیلات به ویژه در رشته پزشکی این روستا به خود اختصاص داده است. محمد نور یکی از این هشت نفر بود. ازدواج که کرد همسری مهربان و پدری بردبار و پرتلاش در خانه. در اجتماع فعال اجتماعی بود یک دوره شورایی در کنار بزرگانی چون حاج محمدشریف و حاج اکبر و حاج جعفر و حاج هاشم اسماعیلی و از همه باسوادتر. زحمات نوشتن صورتجلسات حتی نوشتن قولنامه و قواله بعد مرحومان سید محمد صالح و سید محمد از سادات حسینی به عهده مرحوم بود و با خط خیلی عالی مرقوم می فرمودید. این نوشتن ها بدون مزد و منت بود، مثل الآن نبود که برای هر قواله و قولنامه ای بنگاهی باشد و پولی. محمدنور در طول فعالیت شورایی خود در کنار بزرگان مذکور بدون حاشیه بود دست پاک و فعال. کمتر شورایی اکنون در سطح منطقه داریم که بدون حاشیه و شایعه اختلاس باشند، حتی بعضی از شوراها پرونده قضایی دارند و خوشبختانه از آن زمان تاکنون در روستا اینچنین پرونده قضایی برای شوراها نداشتیم و دیگر هم امیدواریم نداشته باشیم و این پاک دستی همه شوراها را می رساند. هر چند زمزمه هایی از حاشیه سازی بعضی از اعضای شورا به گوش می رسد که قضاوت نمی شود کرد و کمتر از آن هم امکان پذیر نیست. محمدنور نیک نامیی از خود به جا گذاشت که به قول سعدی شیرین سخن نمرده است.

سعدیا مرد نکو نام نمرده است

مرده آن است که نامش به نکویی نبرند

هرچند بزرگان دین فقهی به ما می گویند تخ و حیف نخورید اما خیلی از بزرگان ادبی و حکیم ما این آه و افسوس از رفتن بزرگان دارند.

مولوی می گوید:

شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت

روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود

بار بست به گردش نرسیدیم و برفت

گله هایی هم داشت و رفت، چون تربیت معلم هم قبول شده بود ولی به خاطر مسئولیت شورایی و دلهره از دور بودن مرکز تربیت معلم و منطقه جنگی آن زمان منصرف شد. و واقعا به قول شاعر بارش زود بست و رفت و در خوب بودنش به گَردَش هم نمی رسیم.

خیام می گوید :

جامی است که عقل آفرین می زندش

صد بوسه زمهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر این جام لطیف

می سازد و باز زمین می زندش

البته جامی که عقل آفرین می گوید شاید اشاره به خلقت آدم باشد که خداوند وقتی آدم را آفرید گفت و تبارک الله و احسن الخالقین، خیّام با گله از دنیای فانی و روزگار می گوید چرا این بشر این انسان خلق می شود و می میرد؟ چرا این گوهرهای قیمتی باید زیر خاک بروند؟

ای چرخ فلک خرابی از کینه توست

بیدادگری شیوه دیرینه توست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند

بس گوهر قیمتی که در سینه توست .

فردوسی می گوید:

اگرمرگ دادست بیداد چیست

ز داد این همه بانگ و فریاد چیست

داد یعنی عدل و بیداد یعنی ظلم و ستم. فردوسی می خواهد بگوید اگر مرگ درسته و عدالت خداوندی است لازم به گریه و فریاد نیست که البته خودش هم به این نتیجه می رسد مرگ چیزی است که باید باشد و جزو اسرار خداوندی است .

ازین راز جان تو آگاه نیست

بدین پرده اندر ترا راه نیست .

اما سهراب سپهری قشنگ تر می گوید :

اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت .

مرگ پایان کبوتر نیست .

مرگ لازمه زندگی است و باید باشد. روایات و احادیث هم همین را می گویند معروف تر و متداول تر آن انا لله و انا الیه راجعون و کل نفس ذائقه الموت. اما شیون و زاری بعد مرگ عزیزی هم ناشی از احساس خوب انسانی است و گریزی از آن نیست. همه چیز هم به پای تقدیر نباید گذاشت، اگر خوب دقت و تامل داشته باشیم همش تقصیر است و تقدیر نیست. وقتی می گوییم تقدیر خود را تسکین می دهیم و تسلای دل می یابیم که تسلیت هم از این مقوله است اما خوب که نگاه می کنیم تقصیر است، تقصیر جامعه بشری که می تواند داروی ضد آلزایمر و سرطان بسازد تا مرگ و میر کمتر شود، دست های پنهان و مافیا با روحیه جنگ افروزی و جنگ طلبی بمب و موشک و پهباد می سازند. همه چیز و همه جا تیره و تاریک کرده ایم که نمی دانیم:

به کجای این شب تیره بیاویزیم قبای ژنده خود را؟

بهرام رفیعی ۱۴ اردی بهشت ۴۰۳

پایگاه اطلاع رسانی مربوطی...
ما را در سایت پایگاه اطلاع رسانی مربوطی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : حاجی پور marbooti بازدید : 11 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:25

خبرنامه