گفتگویی با فرهاد ابراهیم پور در انجمن ادبی تائب اوز

ساخت وبلاگ

http://farhangevaz.ir/wp-content/uploads/IMG_8960-copy.jpg

من فرهاد ابراهیم پور (محمودا) پسر عبدالرحمن ابراهیم پور متولد1341در اوز
در مورد شعر اگر بخواهم صحبت کنم ، شروع شعر گفتن من مربوط می شود به دوران دبیرستان یا  انتهای دوره راهنمایی، سروده های من ابتدا دوبیتی سپس غزل بودند.در طی این سال ها و بعد علاقه بسیاری  نسبت به شعر  پیدا کردم که بیشتر این تاثیر گذاری را پدرم داشت و تاثیر کتاب های پدرم بود که علاقه مندی من بیشتر و بیشتر شد،پدرم کتابها را نگهداری می کرد و می خواند، کتاب های حافظ ، مولوی ،خیام ، باباطاهر  و…صدای بسیار خوبی نیز داشتند و من  از آن زمان علاقمند به شعر شدم و مادرم هم لالایی های بسیار زیبایی با صدایی زیباتر  می خواند  ، همه چیز دست به دست هم داد و  حال و هوای احساسم گل کرد و حس شعری من شروع شد و پس از آن به  دبیرستان که رسیدم   شروع انقلاب اسلامی بود سال 57 و حال و هوای آن روزها. من از همان دوران شعر و شاعری را به صورت  مشخص تری دنبال کردم . در آن زمان در  ، جلسات یا همایش هایی که برگزار می شد ، گهگاهی شعری از شاعرهایی می خواندم (در آن زمان سن من  17یا 18 سال بیشتر نبود ). نکته ی بسیار مهمی که در این جا وجود دارد و در طی این مسیر طی کردم این بود که  هرچی می گذشت علاقه من نسبت به شعر بیشتر و بیشتر می شد و متوجه می شدم باید این راه را ادامه و دنبال کنم . شعرهای  شاملو ،اخوان ،فروغ فرخ زاد ، سهراب،در شعر نو  و شعر های حافظ و مولانا و هم چنین سعدی که این سه شاعران کلاسیک می باشند بیشتر مواقع مطالعه می کردم و ادامه خواهم داد . چون من احساس نمی کنم که فقط شعر را  در قالب خاصی  می توان گفت ، چیزی که بیان کننده حس ، عاطفه و نیاز های بشری در قالب شعر گفته می شود ،چهارچوبی دارد که باید مدنظر گرفته شود .بنده شعر رو ادامه دادم تا اینکه به خدمت سربازی و جنگ رفتیم . من در همه جا شعر هایم با خودم داشتم حتی در دوره خدمت سربازی. در  زمان خدمت اتفاقی رخ داد که باعث آتش گرفتن سنگر ما شد  و بیشتر شعرهای من تنها همان دست نویس ها بود ،بیشتر شعرها از بین رفت و این اتفاق  خیلی  برایم سخت بود  چون جایی دیگر یادداشت نکرده بودم .
شاعر ها بعضی مواقع هستند که شعرهای خودشان هم یادشان نمی آید به دلیل این اتفاق یک یا دوسال نتوانستم طرف شعر برم . سپس دوباره شروع به شعر گفتن  بعد از جنگ و خدمت سربازی کردم و به کار مشغول شدم ، شعر می خواندم و شعرهایم به سمت شعر نو ، شعر آزاد و شعر سپید و نیمایی و در کنار آن مثنوی و غزل پیش می رفت .بنده در سبک های مختلف شعر گفتم. کتاب های بنده که از مجموعه شعرهایم به چاپ  رسیده ، مربوط به شعر نو و سپید می باشد . غزلهای زیادی نیز دارم که ان شالله آنها را هم به چاپ خواهم رساند. .اولین  مجموعه شعر چاپ شده  در سال 1380به نام دود بود . دومین مجموعه در سال 1383انار باغ بی کسی بود ، و چندین سال ایران نبودم و ارتباطم با ایران خیلی کم شده بود ، مجموعه حسرت آن همه سال در همین اواخر سال 1395 به چاپ رسید. البته کارهای بنده بیش از15 سال می باشد که شامل کارهای تحقیقی ، حضور در انجمن های ادبی و همایش ها در شهرهای مختلف مانند شیراز ،بندر عباس،اوز و شهرها و کشورهای مختلف است  و خوشحالم که انجمن ادبی در اوز در حال رشد و پیشرفت است و می تواند به جاهای عالی تر برسد اگر دوستان همت کنند وقت و نیروی خود برای شعر های خود بگذارند تا شعر ها از این جا که هست باز هم بالاتر بیاید پیشرفت خوبی خواهند داشت. جوان و مرد و زن های هنرمند وشاعر در اوز زیاد هستند . شاعر و پیشکسوت های خیلی خوب اوزی هستند که ان شالله در این راه موفق باشند وجود دارند چند نفری از آنها خانم سیلوانا سلمانپور، آقای استوار ، آقای جان برسنگ ، و دیگر شاعران اوزی و یا دوستان پرکار و محلی سرا  مانند میرزینل  و یا در او زخانم فروغ هاشمی که هنوز شعری چاپ نکردند و من منتظر کتابشون هستم .
خوشحالم که انجمن ادبی تائب که دوره مجدد خود را  از دو سال پیش شروع کرده و به صورت برنامه ریزی شده ادامه می دهند و مفاهیم شعری و ادبی و یادواره ها در آن جا انجام می گیرد و سطح شعری انجمن و افراد انجمن را با همت بالای دوست عزیز و دبیر انجمن ادبی تائب آقای  بهرام رفیعی و دیگر دوستان فعال انجمن ادامه می دهند.
انتظار بنده این است که دوستان تلاش کنند روز به روز با همت و همکاری یکدیگر سطح شعری را به درجه عالی برسانند البته با توجه به توانمندی ها ثمره پرباری داشته باشد و برای همه دوستانی که در این راه قدم می گذارند آرزوی سلامتی و پیشرفت روزافزون دارم.

http://farhangevaz.ir/wp-content/uploads/IMG_8956-copy1.jpg

 http://farhangevaz.ir/wp-content/uploads/IMG_8947-copy1.jpg

یکی از شعرهای مجموعه حسرت آن همه سال (فرهاد ابراهیم پور)

عکس ها راه می روند

پنجره ها خاکستری اند و

درختان کوچه سبز

بوی نم گرفته ی بیداد

در دل خانه مانده است

من از اضداد خویش عکس گرفته ام.

 http://farhangevaz.ir/wp-content/uploads/IMG_8968-copy1.jpg

گزارش و عکس:  گلی برازنده ( روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی اوز )

پایگاه اطلاع رسانی مربوطی...
ما را در سایت پایگاه اطلاع رسانی مربوطی دنبال می کنید

برچسب : گفتگویی با خدا,گفتگوی باز,گفتگوی با خدا,گفتگوهایی با استاد,گفتگوی با خود,گفتگوهایی با لئوکو,منطق گفتگویی باختین,گفتگویی زیبا با خدا, نویسنده : حاجی پور marbooti بازدید : 332 تاريخ : جمعه 26 شهريور 1395 ساعت: 6:25

خبرنامه